می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحاب
الصَبوح الصَبوح یا اصحاب

 

می‌چکد ژاله بر رخ لاله
المدام المدام یا احباب

 

می‌وزد از چمن نسیم بهشت
هان بنوشید دم به دم می ناب

 

تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب

 

در میخانه بسته‌اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب

 

لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه‌های کباب

 

این چنین موسمی عجب باشد
که ببندند میکده به شتاب

 

بر رخ ساقی پری پیکر
همچو حافظ بنوش باده ناب

 

غزل 14 حافظ     غزل 12 حافظ

لطفا به این مطلب امتیاز دهید!