شناخت اینکه می در شعر حافظ به چه معناست و شراب چه جایگاهی در ادبیات حافظ دارد می تواند ما را به مفاهیم عرفانی یا حقیقی که حضرت حافظ بیان مینمودند نزدیک تر کند . از همان زمان حافظ تا به امروز در میان عرفا و اهل ادب این مسئله باب بوده است که منظور حافظ از شراب و می چیست ؟ گاهی این منظور جنبه های عرفانی و معرفتی به خود میگرفته و برای تثمیل از می و شراب یاد میشده گاهی نیز اینطور برداشت میشده که حضرت حافظ شراب مینوشیده و در اشعاری هم به این موضوع اشاره میکرده. در ادامه مقاله به این موضوع به صورت کامل میپردازیم .
چرا حافظ از می و شراب در اشعارش زیاد استفاده می کرده ؟
برای پاسخ دادن به این پرسش که چرا حافظ از شراب و می در اشعارش به زیادی استفاده می کرده باید فهم دقیقی از بستر تاریخی زیست حافظ داشته باشیم ، این شاعر بلند آوازه شیرازی که در طول عمر خود پای خود را بجز یکبار از شهر شیراز بیرون نگذاشته در پر التهاب ترین دوران تاریخی ایران زیست می کرد . پس از حمله اعراب به ایران ، ایرانیان در تلاش بودند که فرهنگ اصیل ایرانی را زنده کنند اما پس از مدتی ترکان غزنوی ، سلجوقی و خوارزمشاهی بر کشور مسلط شدند و همین تسلط ترکان مغول باعث شد تا دوران پر نفوذ اعراب به سر بیاید.
گفته اند التقاط فرهنگی شکل گرفته به نحوی بوده است که خفقانی در جامعه ایرانی بروز کرده و افراد برای اینکه بتوانند حرفشان را بزنند مجبور بودند از سلاح ایهام و تمثیل و شعر استفاده کنند . در این زمان بود که شعرای بزرگی مانند سعدی و سپس حافظ سر برآوردند و جامعه به این سمت روی آورد.
حال برگردیم به پرسش اصلی که چرا حافظ از می و شراب در اشعارش استفاده می کرد ؟ باید گفت یکی از دلایل این امر ، همین مسئله بود که مصلحت زمانه ایجاب می نمود تا حافظ حرف خودش را در قالب اشعار و تمثیل بیان کند و چون مردمان آن زمان با مفاهیم شراب خواری ، می نوشی و … آشنا بودند و برایشان دور از ذهن نبود و در چشم بخش بزرگی از جامعه ایرانی – اسلامی این عمل تقبیح شده بود ، حافظ سعی می کرد از مفاهیم و شراب و می در اشعارش بیشتر استفاده کند تا مفهوم را با تمثیل برای مخاطبانش جا بیاندازد.
چند نمونه استفاده از می و شراب در اشعار حافظ
در اینجا می خواهیم به چند نمونه از ابیات حافظ اشاره کنیم که از می و شراب در آن یاد شده تا حافظ بدین طریق مفاهیم خود را به مردم یاد بدهد.
به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بیخبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزلها
تفسیر و معنی این بیت : در اینجا به درستی حافظ از می و شراب استفاده نموده و گفته است اگر پیر مغان که راهنمای عرفا است و راه عرفانی را طی طریق کرده است به تو بگوید سجاده نمازت را به شراب رنگین کن ، نه نیاور چرا که او مسیر راه رفته و از انتهای راه با تو سخن می گوید.
جامِ می و خونِ دل هر یک به کسی دادند
در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد
تفسیر و معنی این بیت : در این بیت نیز حافظ برای اینکه بگوید قضا و قدر الهی بر آن است تا عده ای از نعمات برخوردار باشند و عده ای دیگر در فقر و فلاکت به سر می برند از این جام می به عنوان نعمات و خون دل به عنوان سختی ها یاد کرده است .
مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
تفسیر و معنی این بیت : در این بیت شاید به ظاهر حافظ مخاطب خودش را به شراب خواری تشویق کرده است اما در مقابل مفهوم ریا و تزویر را می بینیم ، در اینجا حافظ می گوید هرچه میخواهی شراب بخور اما ریا نکن ، بنظر می رسد برای اینکه مفاهیم بد ریاکاری را نشان دهد از مفهوم بسیار بد شراب خواری استفاده نموده تا اندازه بدی عمل اول را در چشم مخاطبانش بزرگ نشان دهد.
مِی خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
تفسیر و معنی این بیت : در این بیت هم همانند ابیات فوق ، این شاعر شیرازی برای اینکه ریاکاری را در چشم مردمان ریاکار آن زمان قبیح نشان دهد از می خواری و شراب نوشی در شعرش استفاده کرده.
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
تفسیر و معنی این بیت : در اینجا به وضوح مشخص است که آب حرام ما کنایه از شراب دارد ، حافظ می گوید از آن روز قیامتی میترسم که نان حلال شیخ زاهد و پارسای شهر چون با ریا و تزویر آمیخته شده نتواند شراب خواری چون حافظ را دستگیری و شفاعت کند .
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون
روی سوی خانهٔ خَمّار دارد پیر ما
تفسیر و معنی این بیت : در اینجا نیز حافظ به این اشاره دارد که ما مریدان طریقت ، قبله گاهمان کعبه است ولی پیرمغان که طریقت راه کرده است خمار خانه را قبله گاه خود قرار داده است . اگر ساده به این بیت نگاه کنیم حافظ ، مخاطبان را به فسق و فجور و دوری از عبادت خدا دعوت می کند اما حقیقت امر چیز دیگری است . حافظ اینجا در تلاش است تا بگوید بهتر از از ظواهر دینی فاصله گرفته و حقیقت امر را درک کنیم ، هر چند عبادت و نماز خوانی خوب است اما اگر از روی عادت و اجبار باشد ارزشی ندارد و مهم است که توامان با درک عمیق معنوی این امور انجام گیرد.
با این تفاسیر می در اشعار حافظ به چه معناست ؟
حالا به سادگی می توان درک کرد که می و شراب در اشعار حافظ معنایی جز قیاس یک عمل بد یا عملی بدتر ، کنایه از مفهومی بد ، یا برای اینکه افراد به بطن دین رجوع کنند کاربرد دارد و نمی توان معنای حقیقی و واقعی میخوری و شراب خواری را در شعر حافظ درک نمود.



سلام امیدوارم حالتون خوب باشه
شراب در شعر حافظ چندین کاربرد دارد
یکی شراب عرفانی و عشق نه شراب شریعت
دو.شراب واقعی
حافظ و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
در اینجا شراب عشق و آگاهی و اندیشه نیست زیرا در ان زمانه اگر این را انکار نکند همچون حلاج کشته می شود ضمنا با رندی حافظ هم در نقض است.
یا
از چهار چیز مگذر گر عاقلی و زیرک
امن و شراب بی غش معشوق و جای خالی
سه تای اولی را اگر عرفانی معنی کنیم
جای خالی را باید خرابات معنی کنیم که دیگر نیاز نیست عقل و زیرکی . اگر بیابان و صحرا در نظرش لست که باز هم عقل و زیرکی معنا نمی دهد جلویش را که نگرفته اند خودش می رود
و اینکه زیرکی با مقام امن و شراب بی غش و..
به هم نمی خورد که اگر هم در تناسب باشد شعر بی تناسب می شود
سوم. شراب به عنوان چیزی ظاهری که آخوند و زاهد پشتش قایم می شوند و حکم بدکار و…می دهند
چهارم.شراب نماد شادی یعنی شراب نوشیدن به عنوان وسیله ای برای شادی و تحلیل مفهوم سرخوشی
پنجم. عنصری برای اعتراض و جنگ با ریا و تزویر که شماهم گفتید
اما تفاوت حافظ با شیخ بهایی و بقیه کهنگاه فقهی دارند در چیست؟
در اینکه حافظ بر خلاف نظر شما دفع افسد با فاسد نمی کند یا همان بد و بدتر
زیرا در شعرهای زیادی می را ستوده و با ستایش می و نکوهش ریا
دو چیز میگوید
یکی اینکه ریاد بدتر است
دو اینکه. می و شراب اصلا چیز بدی نیست و اصلا نباید خط کشی برای قضاوت باشد
اینکه چرا حافظ مدام شیخ و واعظ و زاهد و صوفی می اورد
چون مانند اکنون در قدرت بوده اند
ویژگی این ها دو چیز است
قضاوت و مجازات بر اساس حکم های دین
اما عرفان به فرد توجه دارد به راه شخصی
همانطور که جعفر شهید می گوید ولایت تشخیصی را در امر پیروی جایز می داند نه تشریعی
مثلا در داستان شبان و موسی
شبان نماینده مردم عادی لست
حال سوال دارم شبانی که هرچه دل تنگش بی ترتیب و آداب بگوید آیا تبلیغش نمی کند ؟
ایا شبان در زمانه ما در زندان نمی رود
یا داستان شش زائر که به مکه می روند و یکی چپ و یکی راست و..
و مولانا میگوید دعوای برای چه راه همه محترم است
یا حافظ میگه جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه
اشاره به حدیث پیامبر اشلام داره
آیا شیعه دوازده امامی و فرقه های دیگه و سنی و…و اصلا تمامی دین ها
جزیی از این دعوانیستند در حال حاضر با این همه کشته شده و شکنجه های ناجور که همه چی روشنه
یا مولانا درباره اقتدا کردن میگه
خواه از نسل عمر باشد خواه از نسل علی
در آخر شعر حافظ را تقدیم میکنم
صوفی ار دوسه پیمانه خورد نوشش باد
ور نه اندیشه این کار فراموشش باد
یعنی شراب نماد چیزهای مصرفی است
پس مصرف به اندازه
پس همینکه شراب را نماد میگیرد
برای مقابله با ظللم یا..یعنی شراب چیزی نیستکه بر اساسش قضاوت کنی و مجازات تعیین کنی
سلام و عرض ادب جناب سام
خیلی خیلی متشکرم ازتون که این محتوا با ارزش و مفید رو به مقاله اضاف کردید و نظرتون رو ثبت کردید
با احترام با متن شما عزیز موافق نیستم در مورد اول اینکه توصیف شراب نوشی حافظ همین مستی دنیوی است و به یقین حافظ تجربه بسیاری در مستی و حالات مستی داشته است و در غیر این صورت نمی توانیت مراحل مستی را به این زیبایی در شعر با جزییات بیان کند انجا که از خواب خوش مستی می گویید و غیره
دوم انکه اشتباه ان است که در تفسیر یک شعر نباید مسایل اعتقادی را دخیل دانست و چون من حافظ را دوست دارم به جد و با اصرار بگویم از هر خطایی مبراست
سوم اینکه حافظ در تفسیر را بر روی خوانده باز گذاشته است و خواننده وقتی وارد قصر شعر حافظ می شود بنا به وسعت دید و زاویه دید خود از این کنج بر می دارد تصور کنید درب کنجی بر شما کشوده شده و در فرصتی محدود باید از ان بهرمند شوید مطمئنا در این زمان کم انچه را که باب سلیقه خود است اناخاب می کنید حال در این راستا اگر من انسان شراب خواره و دنیا دوستی باشم می را می انگبین برداشت می کنم و اگر اهل عرفان باشم عرفانی برداشت می کنم این هنر حافظ است که با خواندن شعر او همه لذت می برند
سلام دوست عزیز
ممنونم بابت به اشتراک گذاشتن نظرتون
البته ما در جایی نگفتیم که حافظ هرگز تجربه ای از خوردن شراب نداشته چراکه ممکن است این تجربه را نیز داشته باشد.
حرف ما این بود که چرا اساسا حافظ به تعدد از می و شراب در اشعارش استفاده کرده است؟
و جواب این است که چون در آن زمان مردم با این امر بسیار آشنا بودند و از طرفی این موضوع از نظر اسلام قبیح و زشت بود بنابرین حافظ برای تقبیح نشان دادن عملی دیگر سعی در مقایسه آن با شراب خواری داشت.
درود
در اشعار حضرت مولانا و حافظ و شاه نعمت الله و عراقی و سعدی و …. کلمه می و شراب بمعنی و مفهوم حضور در لحظه داشتن می باشد . به مشاهده و مراقبه نشستن . به مشاهده دل نشستن .
در لحظه بودن و یا حضور در لحظه داشتن موجب می شود تا بدن بی حس شود و وارد حالت خلسه بشود .
مغز بی حس می شود و سالک ناهشیار می شود و تنها آگاه از موضوع / موضوعات در دل می شود .
بخاطر موارد چندی ، این بزرگان از کدواژگان استفاده کرده اند که در تمامی اشعار ایشان در چند قرن تا کنون به یک شکل استفاده شده است .
بهرحال چون حضور ، سالک را بی حس می کند و وارد خلسه می شود و این بی حسی بدن و ناهشیاری همچون زمان مصرف شراب فیزیکی است ، از کلمه می و باده و شراب روحانی استفاده شده است .
دیوان شمس ، آموزش و تجربیات سالک در مشاهده گری و مراقبه است .
حضرت حافظ و عراقی بخاطر اینکه به نور درون دل یا جان یا قمر یر اثر مراقبه رسیده بودند اما جذب نور نمی شدند ، بیشتر از دلدادگی و غم و اندوه جذب نشدن ، سروده اند .
جان ، بت ، صنم ، قمر ، مه ، مه رو و …. همگی اشاره به نوری است که بر اثر عدم دلبستگی و چسبندگی به موضوعات دنیوی و مراقبه و پالایش دل ، در دل رویت می شود . جان همان خدای یگانه است . ولی جذب شدن به نور است که مرحله ای دشوار است .
جانا یا گلشن یا رود زمانی است که سالک جذب نور شود که در اینجا سالک را به اشراق رسیده گویند . یعنی دیگر دائما زیر نور خورشید یا جانان یا شمس الحق است .
متاسفانه اهالی عرفان نظری ، با تفکر و تعقل و تصور و تجسم و توهم و تخیل سعی در فهم اشعار دارند در حالیکه این بزرگان اهل عرفان و سلوک عملی هستند که به زیبائی در اشعارشان ، اشاره کرده اند و راهنمائی کرده اند که می بایست وارد راه شد تا به حقیقت سخنان ایشان رسید وگرنه همچون خر در گل مانده اند
به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
سالک می بایست از اطاعت به عبادت برسد و سپس وارد طریقت بشود تا به حقیقت برسد . بعد از عبادت ، حال می بایست چند عملی را که در عبادت انجام می داد رها کند ، همچون نماز خواندن ، حرف زدن ، دعا خواندن و …. و به مراقبه و مشاهده و سکوت بنشیند.
حضرت می فرماید : درست هست که تا حالا باید نماز می خوندی ولی زمانش رسیده که فعلا نماز نخونی و به مشاهده و سکوت و حضور ( می ) بشینی چون پیر دیر یا خانقاه بهت میگه . نترس ، بی دین و بی ایمان نمی شی ، راه اینجوری هست .
سالک یا همان پیر ، راه رو بلد هست از راه و رسم مراتبِ راه بی خبر نیست ، آگاه هست . داره تو رو راهنمائی درست می کنه . دیگه نمی خواد بر روی سجاده نماز بخونی ، فقط چهار زانو بشین ، سکوت کن و به مشاهده و حضور بشین .
دهان رو ببند و از اندیشیدن و از خدا خواستن پرهیز کن . اطاعت و عبادت ، برنامه خداپرستی بود .
حالا پیر میخواد تو رو به خدا برسونه . زمان وصل فرا رسیده .
جان یا نور در دل هست . خداوند که از رگ گردن به تو نزدیکتر هست ، در دل هست . دل رو با حضور و سکوت خالی کن ، آئینه های دل رو با مشاهده گری ، جلا بده تا قابلیت درخشش نور رو پیدا کنه .
دل محل تجلی اوست .
باشد تا جانا را تجربه کنید .
سلام
بسیار ممنونیم بابت دقت و توجهی که داشتید